ترجمه و اقتباس : محمد سماواتی ، فوق لیسانس مدیریت
                                                                                                                                                                 ماخذ : Management Review

اگر فعالیتهای شرکتها و سازمانهای مختلف تجاری را به طور دقیق مورد بررسی قرار دهیم متوجه خواهیم شد که اکثر سازمانها فعالیتهای مشابهی صورت می گیرند نظیر ، تشکیل جلسات جهت تصمیم گیری ، قبول و اجرای سفارشات و درخواستهای مشتریان ، تعیین و مشخص کردن وظایف در سطوح مختلف از مدیران گرفته تا کارگران ساده ، به حداکثر رساندن منافع از طریق بالا بردن کیفیت و بازاریابی و غیره . همانگونه که ذکر شد این اهداف و فعالیتها در اکثر شرکتها دیده می شوند ، اما سوال قابل بحث این است که چه عاملی باعث می شود که دسته ای از شرکتها با رسیدن به اهداف خود از موفقیت چشمگیری برخوردار باشند در حالیکه دسته ای دیگر روز به روز نزول کرده و آینده خوبی در انتظار آنها نباشد ؟
تجربه و تحقیقات نشان داده اند که رمز موفقیت یک شرکت در رهبری آن است. این رهبران هستند که با مدیریت شرکت و یا سازمان می توانند حداکثر بازدهی را از منابع موجود به دست آورند و آینده روشنی را برای تشکیلات خود تضمین کنند .
در سه دهه اخیر کتابها و مقالات زیادی در مورد رهبری شرکتها ، سازمانهای مختلف خصوصی و دولتی ، ارتشی و غیره به چاپ رسیده اند . در اکثر این نوشته ها به رهبران بزرگی اشاره شده است که توانسته اند با استراتژی و یل نبوغ خود باعث پیروزی یک شرکت و یا یک کشور شوند. اما متاسفانه مطالعه اینگونه مقالات در بالا بردن قدرت رهبری شما هیچگونه نقشی را ایفا نمی کنند چراکه نمی توان گفت اگر آنها جای شما بودند چه می کردند و از همه مهمتر این که شما آن رهبران بزرگ نیستید !
به این دلیل باید به نکاتی توجه کنید که بتوانند شما را با همین تواناییهای معمولی در رهبری کردن تشکیلاتتان یاری دهند .
در اینجا به پنج مورد اشاره می شود که در این امر مهم به کارتان می آیند .
به طور کلی برای رهبری صحیح توجه دقیق به پنج نکته اساسی زیر الزامی است :


1- چه کاری باید انجام شود ؟
بدیهی است که قبل از انجام هرکاری باید جزئیات آن را به خوبی شناخت و دانست که کحصول و نتیجه آن کار چه خواهد بود یا چه باید باشد . کارمندان یک سازمان باید کاملا به این دو امر واقف باشند و این وظیف مدیر یا رهبر است که آنها را در این راه یاری دهد. وظایف کارمندان و جهت اصلی حرکت سازمان باید همواره مانند زنجیری محکم و سالم به هم متصل باشند . کوچکترین شکستگی حتی در یکی از حلقه های این زنجیر می تواند یازمان را متلاشی کند . لذا باید هرگونه اختلال از همان ایتدا توسط مدیر ترمیم گردد .
وظیفه مدیر تنها تنظیم یک استراتژی دقیق و عملی نیست . او باید بتواند کارمندان را جهت اجرای صحیح استراتژی هدایت نماید . یک مدیر باید مطمئن باشد که کارمندان از توانایی لازم در اجرای وظایف خود جهت رسیدن به اهداف سازمان برخوردارند . به طور مثال ، رستورانهای زنجیره ای مک دونالدز ، در این راه همواره موفق بوده اند . کارکنان مک دونالدز ، در سراسر دنیا (بیش از 120 کشور) و در شهرهای مختلف همگی از یک سیستم سرویس دهی مشخص و هماهنگ پیروی می کنند به طوری که سرویس مک دونالدز در اروپا و آمریکا و همچنین آفریقا و خاورمیانه همواره یکسان است و این خود نشانه رهبری صحیح و استراتژی قوی و موثر است .

2- چگونه ؟
رهبران باید بتوانند استراتژی سازمان را ، هرچندپیچیده و دشوار ، به طریق ساده ای بر مبنای کار عملی یکایک افراد سازمان تفسیر کرده و در دسترس آنها قرار دهند. برای کارایی بالا ، کارمندان باید دقیقا بدانند که کار روزمره آنها چگونه به استراتژی کلی سازمان مربوط می شود و چگونه فعالیت موثر آنها می تواند در رسیدن به هدف نهایی مفید باشد.


3- چرا؟
متاسفانه هنوز هم در بسیاری از سازمانها ، کارمندان اکثرا از علت اصلی فعالیت خود بی خبرند . آنها به علت پیچیدگی استراتژی سازمان (بخصوص در سازمانهای بزرگ با فعالیت تخصصی) کماکان کارهای روزانه خود را همانند آدم آهنی بدون توجه به هدفی هماهنگ انجام می دهند .تحقیقات گوناگون نشان داده اند که در شرکتهایی که افراد (از پایین ترین رتبه تا مدیران تراز اول) با هدفی معین و هماهنگ کار می کنند ،کارایی به مراتب بالاتر از دیگر سازمانهاست. کارمندان یک سازمان باید همانند اعضای یک بدن از چگونگی انجام وظایف خود و علت آن آگاه باشند و با هدفی یکتا فعالیت نمایند . اگر حتی یکی از اعضا از مسئولیت خود بی خبر باشد در حرکت یکنواخت سازمان به سوی هدف نهایی اختلال ایجاد خواهد شد . پس یک رهبر باید مطئن باشد که تمام افراد در سازمان (صرف نظر از تعداد آنها) مانند او فکر می کنند و به هدف سازمان واقف و معتقدند .

4- با چه منابعی ؟
بسیاری از مدیران هنوز درس اول از کتاب بزرگ مدیریت را نیاموخته اند . مهمترین قانون مدیریتی این است که یک مدیر نباید کارمندی را مسئول و موظف به انجام کاری نماید بدون اینکه به او از ابتدا زمان کافی و تسهیلات کافی داده باشد. بنابراین باید مطمئن بود که قبل از شروع به کار در هر بخش از سازمان ، منابع کافی از هر جهت در دسترس کارمندان قرار گرفته است . درطی ده سال اخیر بسیاری از پروژه ها در سازمانهای معتبر جهان همانند IBM , Novelle Network به دلیل عدم توجه به این امر مهم با شکست مواجه شدند .
برای مثال اگر مدیری تصمیم بگیرد با اجرای یک طرح کامپیوتری جدید میزان فروش را تا 15 درصد افزایش دهد ، باید از قبل اطمینان حاصل نماید که طرح جدید ،  کارآیی ماموران فروش را حداقل 15 درصد بالا خواهد برد . یعنی منابع تعیین شده باید همیشه بیشتر از مقدار پیش بینی باشند و این یک احتیاط واجب است .


5- قاطعیت مدیر و حضور او در صحنه :
هیچ عاملی نمی تواند به اندازه حضور موثر خود مدیر در بین کارمندان ایجاد انگیزه کند. در پیشبرد استراتژی یک سازمان پشتیبانی و تعهد شخص مدیر از اهمیت بسیاری یرخوردار است . اگر مدیر توانایی حضور و فعالیت در صحنه کارزار را در خود نمی بیند باید از ابتدا از قبول این مسئولیت بزرگ صرف نظر کند وگرنه علاقه و انگیزه کارمندان به تدریج نسبت به کار خود و هدف سازمان کاهش می یابد و این عامل موجب سقوط حتمی سازمان خواهد بود .